ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 30 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

مهر و مهربانی

  بیاد کل کلای اول صف بیاد مبصر صف که با غرور از کنارمون رد میشد ماهم پامون از صف میاوردیم بیرون اونم با پاش میکوبید به پامون میگفت بریتو صف بیاد از جلو نظام بیاد قران اول صبح بیاد نرمش صبحگاهی که ازش بیزار بودیم بیاد کتاب خوب من یار مهربانم انار صد دانه یاقوت بیاد تخته پا کن خیس و روزنامه دیواری شوق گچ اوردن تراشیدن مداد تو سطل اشغال کنج دیوار انداختن مداد زیر میز و در رفتن لحظه ای از درس پچ پچای کلاس و خانووووووووووووووووووووم تخته این وره به نام خدای کنار تخته سیاه روزنامه دیواری و جشنای وسط کلاس،نشستن سر صف،گروه سرود و پیچوندن کلاس واسه تمرین سرود و فعالیتای پرورشی بیاد سوووووووووووووو...
30 شهريور 1392

اخرین جمعه تابستون

سلام   سلامی به گرمایی اخرین جمعه دومین تابستون قشنگ من!!!! تابستونی با عطرموهای دخترم ، گرمی دستای کوچک ماهکم تابستونی با قدمای پر برکت ماهرخم این جمعه با حضور پریماه نازم خیلی خوب گذشت پریماه بهترین دوست ماهرخه که خیلی خوب باهم کنار میان و بازی میکنن دیروز رفتیم میراباد یه دره ی زیبا حوالی خرد شهرمون   بابای خونواده صبح زود رفتن و مراسم کرم جمع کنون بجا اوردن به نیت ماهیگیری تو رودخونه میراباد بابا که نرفت ماهیگیری ،اخه ماهیا ر سیل برده بود اما دختران زیبای ما ماهیاشون برداشتن و رفتن کنار رودخونه          یکم اب بازی ...
30 شهريور 1392

یه وقتایی با عروسکت

عزیزم یه عروسک داری که خاله جون (خاله من) اورده و خیلی دوسش داری   خوب ازش مراقبت میکنی اما یکی از مهمونای کوچولومون اون خط خطی کرده فک کنم تاتو کردش عروسکت میخوابونی شیر میدی میبریش پارک امروز گذاشتیش تو گهوارت و بهش شیر میدادی و تب تب میزدی پشتش که بخوابه نفهمیدم بابا چیکار کرد که با اخم رو به بابا کردی و گفتی :بیدارش کدی بیدارش کددی از گهوارت درومدی و گذاشتیش رو تایت که گریه نکنه و واسش تاب تاب عباسی خوندی     کمی قبل ترم  نشونده بودیش و باهاش حرف میزدی شنیدم که میگی : ایججا دریایه اب داره بریم اب باسی تونیم قربونت که اینقد دوسش داری   ...
26 شهريور 1392

بازی 38

دخترک بیاد روزای نوزادی افتاده و گهواره اون روزا ر از ما میخواد حوصله مونتاژش نداشتم همین طور نصفه نیمه بهش دادم ماهرخ هم خوب بازی میکرد گهوارش شد خونه با چوبا حیاطی ساختیم باغچه ای و یه جا هم واسه حیووناش و یه چراغ جلوی خونه خوشش اومد و بازی کرد دیوار حیاط جا بجا میکرد    این باغچه رنگارنگ و یه گل چراغ در ورودی خونه دخترم     اینم از خونه ی حیووناش    ***************************** دخترکم خیلی دوست داری زود بزرگ شی  رفتی یه پیش دست و چاقو اوردی و یه میوه خیالی قاچ میکردی وقتی بهت گفتم چاقو خطرناکه ...
25 شهريور 1392

جمله وار 4

اینبری فیشار بیدیم=اینوری فشار بدیم   حسن گا زنگ بیزنم= به حسن اقا زنگ بزنم مااااااامااااااا خوشدل،ماااااااماااااااا خوشدلم پاششو بییا  بابا فوت تن=بابا فوت کن سندینه ،تومت تن=سنگینه کمک کن پشتی دارم=کوله پشتی دارم مامان انو تیته تردی=مامان اینو تیکه کردی مامان دسسم داغون شد
24 شهريور 1392

خواب ماهرخ

دخترم این چند روز برنامه خوابت بهم ریخته   شبا دیرتر میخوابی و روزام دیر بیدار میشی الان که این پست میزارم شما خوابی ای کاش صبح زودتر بیدار شی نگران شدم با خودم فک کردم شاید دلیل خاصی داشته باشه که بیشتر میخوابی یکم تحقیق کردم و نتیجش تو ادامه مطلب میزارم جالب بود   بعد نوشت: عزیزم بعد از تکمیل پست از خواب بیدار شدی با هم آشپزی کردیم و با حیوانات اهلیت بازی کردیم من بز و گوسفند و گاو و ااسب شدم و کلی خندیدیم و حالا هم میخوایم بریم خونه مادر جون   خواب بچه ها در ماه‌هاي اول تولد منظم نيست، اما در سال اول تولد كم‌كم ريتم پيدا مي‌كند، شب‌ها بهتر و سر ساعت مشخص مي&zwnj...
24 شهريور 1392

[عنوان ندارد]

همجه=نجمه اتششانی=اتشنشانی نزدیت=نزدیک دور=دور حسن گا=حسین آقا حسن گا=حسن اقا پسته=پسته بدوم=بادم  داش کنم=قاچ کنم روشن تن=روشن کن تاریته=تاریکه  زنگ بیزنم=زنگ بزنم  سوار بیشم=سوار بشم کومت تن=کمک کن تا تونم=تا کنم  مورتیضا=مرتضی
20 شهريور 1392

بازی 37

وقتی اقای پدر میخوان با دخترک وقت بگذرونن کارایی میکنن که فک میکنم هیچ وقت به ذهن من نمیرسه زمستونی که گذشت ما سفارش یه کرسی به نجار دادیم همونجا به همسری گفتم واسه ماهرخ مکعب چوبی بزن و همسری هم انجام داد به کمک نجار ماهرخ با این چوبا بازی های زیادی انجام داد که بهترینش برج سازی بود امروز اون چوبا شدن  حصار و جک واسه سرسره ی دخترک به این شکل:    دختر ما تیله هایی که دیشب واسش خریدم ر از اون بالا سر میداد پایین گاهی هم به کوچولو پرت میکرد اینم از استخر تیله های ماهرخ دیشب دو تا سبد هم واسه دخمری خریدم و ماهرخ خیلی دوسشون داره میخواد تیله ها و توپا ر بریزه تو س...
20 شهريور 1392

روزای سخت

ماهرخ نازم دخترم خیلی سخته روزایی که بیحالی   روزایی که بازیگوشی نمیکنی مدام بهونه گیری و گریه غذا نخوردن این روزا ی سخت دیر میگذرن دیروز و پریروز حالت اصلا خوب نبود دوشب قبل تب شدیدی داشتی و دیروز اسها... وحشتناکی شدی ودیشب هم کلی حالت تهوع داشتی خیلی بد بود خیلی امروز یه کم بهتر شدی و امیدوارم فردا بهتر بشی خیلی دوست دارم دردونه ی من یکی یدونه خودم ...
20 شهريور 1392

عجیبه غریبه یک 2ساله ی پیچیده

این روزا رفتارهایی از دردونه میبینم که متعجب میشم   این همه تلاش واسه تربیت درست این همه دقت تو رفتار و .... کجای راه اشتباه رفتم که این طور چشام گرد شده؟؟؟؟؟ یسری وقتام هست که از داشتنت به خودم میبالم اخه تو کجا و این کارا کجاااااااااااااااااا دختر منی این وسط من میمونم و کلی علامت سوال؟ چی بود؟!!!چی شد؟؟!!!! خوب فسقلی بند انگشتی چرا اینقدر با روح و روان من بازی میکنی؟ یه مطلب خوندم  خیلی خوشم اومد و کلی کمکم کرد که این فسقلی های ۲۴ ماهه با دنیای بزرگی که دارن بهتر بشناسم اگه شمام میخواین به دنیای این دردونه ها ی ناز سر بزنین میتونین از ادامه مطلب کمک بگیریــــــــــــــن  ...
16 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد